🌹رمان عاشقانه گل سرخ من پارت۱۳🌹

🌺ROMAN🌺 🌺ROMAN🌺 🌺ROMAN🌺 · 1404/2/13 18:22 · خواندن 1 دقیقه

نویسنده:Reyhan🌺پارت۱۳🌺

من:واقعا تو این هوا سرد با بارون قراره بستنی بخوریم.مگه اسکلیم

ارتا:حتما هستیم که داریم داریم اینکار رو میکنیم

بعد از گرفتن بستنی ها به یه پارک که چندتا الاچیق داشت رفتیم و توی یکی از الاچیقا نشستیم

ارتا:من همیشه تنها میام این پارک

من:اینجا؟چرا؟تو که هزارتا شماره دختر داری تو گوشیت

ارتا:دارم ولی به نظرت کدوم دختر توی بارون بستنی میخوره.تو اسکلی برای همین قبول کردی

من:الان سوتی دادی...منظورت این بود که تو همیشه تنها میای اینجا بستنی بخوری؟اسکل واقعی تو هستی نه من این خیلی مشخصه

ارتا:قبول میکنم اما تو قبول کردی که باهام بیای

من:چرا جوری حرف میزنی که انگار مجرم هستم؟روانی

ارتا خندید و بعد توی سکوت بستنیمون رو خوردیم...استرس گرفته بودم.نمیدونستم چی بگم یا چیکار کنم

ارتا:با من ازدواج کن...درس شنیدی...با من ازدواج کن مهتاب