🌹رمان عاشقانه گل سرخ من پارت۴🌹

نویسنده:Reyhan🌺پارت۴🌺
ارتا
روی مبل نشسته بودم و یه لیوان ویسکی دستم بود.به دیوار خیره شده بودم و به اون دختر دیوونه فکر میکردم.لب های قرمز،چشمان عسلی،موه های عسلی و پوست سفید و گونه های سرخش...اولین دختری که به من،ارتا اریافر لگد زد...چرا فکرم انقدر درگیر بود؟باید اون دختر رو پیدا کنم و نشونش بدم که من کی هستم
روز بعد بیدار شدم و دوش گرفتم و لباس پوشیدم(هر جور میخوای تصور کن) موهم رو خشک کردم و به دانشگاه رفتم...دانشگاش زیاد دور نبود...پول اصلا برام مهم نیست چون مشکل مالی ندارم ولی فقط چون میخواستم صبحا پیاده روی کنم این دانشگاه رو انتخاب کردم...به دفتر مدیر رفتم و منتظر موندم که با استاد به کلاس برم.وقتی استاد وارد کلاس شد منم وارد شدم و خودم رو معرفی کردم که نگاهم به نگاه یک دختر گره خورد.
من:سلام.من آرتا اریافر هستم...
صدایم جدی و سرد بود و رفتم و کنار همون دختر نشستم و استاد شروع به حضور و غیاب کرد
زمزمه کردم:باید بهت بگم پلنگ یا گربه...مثل یک بچه گربه چشمات پره ترسه اسمت چیه گربه پلنگی
مهتاب:به تو چه
من:اوه پس الان مثل طاوس خودت رو لوس میکنی
همان لحضه اشتاد اسم مهتاب رو خوند و مهتاب حضورش رو گفت
من:پس اسمت مهتابه مثل شهاب سنگ
مهتاب:سرت تو کار خودت باشه نکنه فکر کردی اسم من مثل اسم تو مسخرس؟اسم تو شبیه ددی ارتاس
من:ددی ارتا؟پس میخوای ددی تو بشم؟فکر کنم بتونم شوگر ددی خوبی بشم ولی مطمئنی میتونی مطیع باشه؟
مهتاب:برو گمشو اسکل بی حیا
خندیدم:چی شد نکنه سینگلی
مهتاب:به توچه خفه شو
استاد:خانم پارسایی لطفا ساکت باشید یا از کلاسم بیرون برید