🌹رمان عاشقانه گل سرخ من پارت۱۵🌹

نویسنده:Reyhan🌺پارت۱۵🌺
ارتا
من:تماشا کردم که مهتاب داره میره.یعنی لعنت بهت ارتا این چه صیغه ای بود.انگار دختره هم قراره باهات ازدواج کنه.
من:شاید واقعا اسکلم
سوار ماشین شدم و رفتم خونه.دوش گرفتم بعد یه ساندویچ درست کردم و خوردم.به طبقه بالا توی اتاقم رفتم.دراز کشیدم رو تخت بازم به مهتاب فکر کردم.
روز بعد با اعتماد به نفس رفتم وارد کلاس شدم اما کسی نمیدونست که درونم پر از استرسه ولی الان تو میدونی.نشستم سر میزم،مهتاب نیومده بود.شاید میخواست از من دوری کنه.
استاد وارد کلاس شد و درس رو شروع کرد.تمام کلاس به در خیره شده بودم که شاید مهتاب دیر کرده باشه اما نیومد.
کلاس که تموم شد وسایلم رو جمع کردم و رفتم که دیدم دوتا دختر اسم مهتاب رو اوردن.به سمت اونا رفتن
بی مقدمه حرفم رو شروع کردم:سلام شما مهتاب رو میشناسین؟
سارا:تو کی هستی؟مهتاب رو از کجا میشناسی؟
من:فقط جوابم رو بدین لازم نیست چیزی بهتون بگم
فرشته:مهتاب مریض شده نیومده
سارا:فرشته احمق نباید میگفتی
بدون معطلی از کلاس بیرون رفتم و سوار ماشینم شدم.مریض شده بود؟حتما بخاطر بارون و بستنی دیروز بود.ای لعنت بهت ارتا بازم گند زدی.
به داروخونه رفتم و چندتا دارو سرماخوردگی گرفتم و به خونه مهتاب رفتم