🌹رمان عاشقانه گل سرخ من پارت۵🌹

نویسنده:Reyhan🌺پارت۵🌺
مهتاب
پسره دیوونه چرا این اینجاس؟دارم دیوونه میشم.بعد از کلاس بلند شدم و رفتم...فرشته و سارا امروز نیومده بودن پس نمیتونستم با ماشین سارا برگردم پس گوشیم رو بیرون اوردم که اسنپ بگیرم از خب دیگه هر انسانی یه تیکه شانس خوب و به تیکه شانس گه دارت که فکر کنم من اون شانس خوب رو کلا ندارم چون گوشی ام خاموش شده بود و بارون شدید داشت میبارید...همون لحضه یکی دستش رو روی شونم گذاشت
ارتا:میخوای برسونمت؟
من:نه ولم کن
ارتا:انقدر خشن نباش ممکنه سرما بخوری
من:چقدر زود پسرخاله شدی
ارتا:نه اینکه تو اصلا زود دخترخاله نشدی اتفاقا تو اول شروع کردی
من:خب...باشه اون شب عصبانی داشتم و نباید اون حرف ها رو میزدم اما تو هم اندازه من مقصری
ارتا:اوه پرنسس داره معذرت خواهی میکنه؟قبول میکنم ولی به شرط اینکه بزاری یه ناهار مهمونت کنم و برسونمت
به ارتا نگاه کردم و خب چون میخواستم سریعتر از این قضیه خلاص بشم به این فکر کردم...ولی یه دفه یه چیزی یادم اومد...دیشب من بادم رفته بود که اقاجون میخواست ارث رو تقسیم کنه...خدا این مغز من واقعا خرابه
من:نه نه نه...شت...منو برسون خونه لطفا یه چیز مهم یادم اومد
ارتا:چی شده؟
من:فقط عجله کن
ارتا دستم رو گرفت و به سمت ماشین ارتا دویدیم و سوار شدیم